کاتب عشق
این شعر را تقدیم اونایی میکنم که در کوچه پس کوچه های کویر بیاضه ، دلشون جا مونده ، اونایی که زندگی و سر مستی دنیا را تا جام آخر سر کشیدن و آرزویی جز دیدن یار نباشد ، که در هجران دنیا نصیبی نباشد ، جز شرح فراق دوست ، که هردم نکو نشانه ایی از او جویم در حد بی نها یت کویر …. آنجا را که تا دیدن او فاصله ایی نیست …. تا دیده ی ضعیف مرا یاری میکند خط صافیست که در بی نهایت به آسمان خطم شده است …..خدا در کویر مرا به خود میخواند ….
دفتر شعر شعور از تارک جان بسته شد
گل به گلبرگ گلستان نازک و درمانده شد
روزگار تنگ و تلخ خویش را بیگانه کرد
از بدهکاری خود دل ساغر و پیمانه شد
من که تعبیر غلط کردم به صد هجر خموش
اندکی در خاطر و صد گفته را بیچاره شد
روز خوش دل عاشقی دریاب سر منزل به دور
نیک و بد را منزل عشاق بس شرمنده شد
مهربانا ! اختری در ثلث جاویدان بیاب
دفتر هستی به مکتوب رقم ارزنده شد
فال خوش حالان به دل افزون بر یادم نما
چیرگی بدرود گفت و خاطرم شرمنده شد
من شکوه و عزتم در خویش از سر برده ام
دولت نوباوه ایی در خویشتن افتاده شد
ذالک الله الکریم و الکاتب العشق المبین
حافظ صد خانه و ایمان و آن کاشانه شد
مکتب سرمستی و خاری به ذلت در مکش
انتخاب اول آن خانه از غمخانه شد
« فاضل »از رندان مست و خوش خیال روزگار
جرعه ایی را بر گرفت و باز هم شرمنده شد
یار طاووس و ترا صد خالک نقش و نگار
عاشق یک جرعه از آن ساغر و پیمانه شد
تهران – 17 خرداد 93 -محمد رضا فاضلی