شاه وفا
دیوان فاضل , [23.12.24 08:16]
ای سازو نوای زندگانی🌸
شور و شعف و باغ جوانی🌸
خورشید دلت گرم و فروزان🌸
فرخ چو ستاره شمع سوزان🌸
کن دیده بخود حسد بسوزان🌸
چشمی زنظر به کس مدوزان🌸
این نازو کِرشم و خال ابرو🌸
زیرو زبرو کمند گیسو 🌸
دارنده آن دو چشم آهو 🌸
آن تن ظریف و برگ آلو 🌸
آینه جمال و دلبران را 🌸
آن دوطاق باز ابروان را🌸
آن صورت و ناز گرم بوسه🌸
آن ناز گل محو به کیسه! 🌸
آن حکمت و قدرت و قدر را 🌸
آن شوکت و مکنت و کمر را 🌸
آن کلفت و چاکر پسر را 🌸
همیان پر از سکه و زر را 🌸
آن مرکب تند و تیز و چابک🌸
شمشیر دو لب به نیزو نوک 🌸
آن جامه ی ناز ارغوانی🌸
آن شه شه ی روز جوانی🌸
آن خان پر از شربت و الوان 🌸
پاتیل پلو زگوشت و ریحان 🌸
پاینده نباشد ای دل و جان🌸
آن تن و سرو سراچه ی خان 🌸
🌞
می بوده تو را دمی و مهمان☘️
تا مَحک زند تورا زایمان☘️
آن خالق یکتای الهی☘️
شورِ شعف و عشق و جوانی☘️
بنهاد برآن جسم و تن و جان☘️
تا چوگل شوی همیشه خندان☘️
قدری تو بدان عُمرودم خویش☘️
نیکو به صراط و بر ره خویش☘️
غرش مکن و خورده مگیران☘️
آن زور بر ضعیف بمیران☘️
یاد آر تو را که بوده روزی☘️
یک جُرعه ی خردکِ مَلوسی☘️
نه زور بُدی ، نه آنچه گفتم ☘️
از خلوتُ و پاکیت نگفتم ☘️
دل کوچک و دنیای تو مهدک☘️
شاهنشه بُدی به تخت کوچک☘️
نه فکر کَلُ ، سکه و زر بود☘️
نه دَبدبه و هِیکلِ یَل بود☘️
یک نوچه ی ریز خرد پایی☘️
کز خویش نمیتوان دفاعی☘️
کی؟ توان دیدن و شنیدن☘️
پایی که نبود بهر دویدن☘️
دردل ، زبان ساکت و خاموش☘️
نه فکر بدی نه هوش باهوش☘️
نه غیبت و تهمتش بکاری! ☘️
نه سُخره زدیگران توانی ☘️
از نیش کنایه اش خبر نیست☘️
دلهای خدا از تو جَرح نیست☘️
🌞
حکمی به ستم نخوانده بودی! ☘️
دستی به قلم نرانده بودی! ☘️
در عَجز! ، در آن قضای حاجت☘️
زانو به زمین، شدی به حالت! ☘️
جز مُلتمسُ گریه چه کاری؟ ☘️
تا «شاه وفا» به خود بخوانی☘️
«مادر»، شه من پادشه من☘️
من دلبر تو ! تو عاشق من☘️
اکنون که قضا! نموده ام من☘️
حاجت به روا رُبوده از من☘️
برگیرو مرا، خَجل ز رویت☘️
جانم به فدای مِهرو رویت☘️
نِق و نُوق نبود به هر چشیدن☘️
“دندان ستم” بهر دریدن☘️
چنگال تو را خرده خَسی بود☘️
عاجز زقمار و مَنجری بود☘️
“خودنما” در آئینه نبودی☘️
معصوم و گل خانه تو بودی☘️
پس کو؟ چرا چنین چنانی؟☘️
از خاطر خویش برده جوانی☘️
گفته به زبان بوده و معصوم☘️
یک راز جهان که بوده معلوم☘️
ای ناز به شصتِ چون و چابک☘️
دارنده آن حَربه و آن نوک☘️
هرگز به ستم سیف مچرخان☘️
آن ضعیف و ناتوان مرنجان☘️
آن پایه و آن اصل و دم خویش☘️
آن “مادر و اَب “سنبل و درویش☘️
🌞
اکنون که خزان گشتن و دستگیر☘️
بنشان به سَمَن، زیرو زبر گیر☘️
چون چرخ بلند و روزگارت ☘️
آرد به سَرت دَرَد دمارت☘️
گر ظلم کنی تو این دوکس را☘️
درهم بِدرد عافیتت را☘️
هر دست که بُدی همان ستانی☘️
این مثل بُوده زخود زمانی☘️
فاضل به دوچشم خویش دیده☘️
دلهای غَمین پُر جَریده☘️
آنکس که «پدر» زاو نیاسود☘️
تیری ز «اَجل» به خونش آلود☘️
مثنوی «شاه وفا».فاضل
تهران. زمستان. 1390ه. ش
**** 🖌لغتنامه 🖌********
🌈سمَن : گلی سه برگی، در مایه یاسمن
🌈چرخ بلند: گردش ایام
🌈جریده : دفتر، روزنامه
🌈سخره: مسخره کردن
🌈ملتمس: حالت تزرع
🌈جرح: مجروح، زخمی
🌈خس: خاشاک
🌈سنبل واَب: پدر و مادر
🌈درَد: پاره پاره، مجروح
🌈کرشم: ناز، غَمره
🌈همیان : کیسه
🌈سیف: شمشیر
🌞دیوان فاضل 🌞
Www.bayazeh.ir
دیوان فاضل , [26.12.24 02:50]
[ عکس ]
🔮الهه مادر. سند، سفال باستان ایران، محمد کاظم مزینانی. انتشارات آستان قدس رضوی 784. 1389 ه. ش.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فاضل. 1403/10/4.نیشابور
⚜️تاریخ بیابانک⚜️
@neyshaboornameh نیشابورنامه
@historybyabank. تلگرام
@tarikhebyabanak. ایتا
Www.bayazeh.ir سایت