ساغر و ساقی
شهریور ۱۷, ۱۳۹۳
ای عشق حذر کن ز می و مطرب و ساقی
آن دل نگران کن به دل ساغر و باقی
جام می و من لعل لبت نوش بنوشان
اندیشه ی پاکیست به جا از می و ساقی
گویند در این عهد حذر کن زمی و مطرب و ساغر
این خاک خرابات خمار می و ساقی
صد خمره شکست و بفتاد جام خماران
در حسرت یک بوسه زلعل لب ساقی
از عالم معنا به فنا فرصت و ره کم
صد حیف خماری ببرند ساغر و ساقی
در طره چشمان ظریف دل عاشق
یک جام جهان بین به قدح بوده و باقی
یک ساغر و ساقی به کف مانده دلی زار
در زلف کمندش چه گرفتارم و باقی
گر باده بنوشی به « بیاضه » سفری کن
لبریز یکی جام ز آن ساغر و ساقی
« فاضل » ز « بیاضه » یکی و جام بنوشید
مدهوش و خمار در پی آن ساغر و ساقی
تهران تابستان 92 – محمد رضا فاضلی